بوی بـــِه می دهد بی آنکه تو این
روزهــا ، حتی ب ِسلامی گوشم
را با زندگی آشتـــی داده باشی !
مثل پنجره ی اتاقم ک این روزهــا
گوش ب زنگ ناب ترین صدای
دنیاست ، من هم منتظر اتفاق
موعود صدا توام . . .
و درخت نارنج هم کمرش خم تر شده
از وقتی دخترک ِ کنار پنجره
برای جانش غزل نمی خواند
کاج ها ، چنارها ، قُــمری های
همجوار اتاقم منتظرند تا من بخندم . . .
اینجا ،
نه نارنج آرامــــم میکند
نه بوی به نجاتم می دهد
تنها صدایی از جنس ِ
یک جان مرا ب زنده گی
میرساند . . .صدایی ک
بودنش ضامن خنده های
منــــ است . . .
+چه احمقانه زنده ام ، چ وحشیانه نیستی . . .
+ + خبرت هست کِ بی روی تو آرامــم نیست . . .؟
به تاریخ سه شنبه پنجم اسفند ۱۳۹۳ به ساعت 17:33 به دستان Janan
شش سالگی . . ....برچسب : نویسنده : ab-an بازدید : 114