حالا دو تا یک داریم!

ساخت وبلاگ

بی‌هیچ مقدّمه‌ای تو خیلی زیبایی.
نه فقط به‌خاطر چهره‌ات؛ که بی‌اندازه زیباست...
بل‌که به‌خاطر قلب بزرگ، فراخ و مهربانت،
به‌خاطر تکیه‌گاه بودنت،
به‌خاطر سنگِ صبور بودنت،
به‌خاطر لبخندهای دل‌نشینت،
به‌خاطر امنیّت و اهمیتّی که به اطرافیانت می‌دهی،
که با وجود تو زندگی خیلی زیباست...
چون که تو خیلی زیبایی.

بغل کردن تو، رفتاری از جنس نیاز نیست!
بل‌که از جنسِ ابراز است، با زبان بدن.
ابرازِ این‌که فاصله‌ای بین تو و من نیست.

که ببین:
«چه‌قدر دارمت و مراقبت هستم.»
«چه‌قدر تعلّق دارم به تو.»
«چه‌قدر مشتاقم به تو.»

و‌ می‌بینی:
«که چه‌قدر قشنگی؟ بغلت می‌کنم که ببینی.»
«که چه‌قدر برای من مطبوعی؟»
«که چه‌قدر می‌توانم از تو نفس بکشم؟»

بغلت می‌کنم:
«که ببینی عاشقِ عطرِ توأم.»
«بغلت می‌کنم که قدّ بودنت، باورت کنم.»
«بغلت می‌کنم که سهمِ دل‌خواه و انتخاب‌ شده‌ام از کلِ دنیا باشی.»
«بغلت می‌کنم، چون آرامم می‌کنی و دلم می‌خواهد آرامت کنم.»
«بغلت می‌کنم تا بگویم قلبم، قلبت را حس می‌کند.»

شاید کنار باقی آدم‌ها
خوش باشم یا که‌ بخندم
امّا کنار تو
با این که می‌خندم و بسیار خشنودم
اما زخم‌ها و دردهایم را هم، فراموش می‌کنم!
با تو جایِ هیچ زخمی و گردِ هیچ غمی روی قلبم نیست، من شک ندارم که نیست، که اگر بود؛ این‌ قدر کنار تو آرام نبودم...

~ در آستانه‌ی ۱۱ سالگیِ بودن‌مان‌ با هم
در این زمانه و روزهای سخت
و با امید به روزهای بهترِ پیشِ رو با هم
یازدهمین سال‌روز بودن‌مان مبارک3
دوستت دارم مرجآنم.
۲۹ آب‌آن ۱۴۰۱

به تاریخ یکشنبه بیست و نهم آبان ۱۴۰۱ به ساعت 0:0 به دستان Janko

شش سالگی . . ....
ما را در سایت شش سالگی . . . دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ab-an بازدید : 55 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 17:02